آسایش دو عالم اگر آرزو کنی |
باید به آستانه صادق تو روکنی |
حق راست او طلیعه و دین راست او مدار |
کز وی بود حقایق اسلام، آشکار |
هرجا کتاب و مکتب و دانشگهی بود |
از خوان علم و معرفت اوست ریزه خوار |
عالم از او کمال و حیات و آبرو گرفت |
گلزار دین ز تربیتش رنگ و بو گرفت |
زینت گرفت دفتر خلقت ز نام او |
سیراب شد فضیلت و تقوا ز جام او |
از درک قدر اوست چو کوتاه، دست فکر |
یک ره نگر فضیلت و قدر «هشام» او |
منکوب کرد نابغهها را در اجتماع |
مبهوت ماند خصم قوی از کلام او |
شاگرد کوچک این همه غوغا به پاکند |
پیدا بود دگر که معلم چهها کند |
آب حیات علم، ز غرب آرزو مکن |
جز از در امام ششم، جستجو نکن |
ای رهبر بزرگ، تو از دانش و فنون |
دانشگهی گشودی و بردی تعب فزون |
و آنگاه با امید، سپردی به پیروان |
این مکتب عظیم، کزو حق گرفت جان |
گفتی به شهری ار که هزاران نفر بود |
یک فرد شیعه برهمه باید که سر بود |
طبقه بندی: امام صادق(ع)
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88 اسفند 12 توسط
صادق | نظر بدهید